satansim
عشق - نفرت -شعر -جملات قصار-و ....

روزی یک زوج،بیست و پنجمین سالگرد ازداوجشان را جشن گرفتند.

آنها در شهر مشهور شده بودند به خاطر اینکه در طول ۲۵ سال حتی کوچکترین اختلافی با هم نداشته اند.

در این مراسم سردبیرهای روزنامه های محلی هم جمع شده بودند تا علت مشهور بودنشون (راز خوشبختیشان را) بفهمند…

سردبیر میگه: آقا واقعا باور کردنی نیست؟ یه همچین چیزی چطور ممکنه؟

شوهر روزهای ماه عسل رو بیاد می آورد و می گوید: بعد از ازدواج برای ماه عسل به شمیلا رفتیم، اونجا …
برای اسب سواری هر دو، دو تا اسب مختلف انتخاب کردیم. اسبی که من انتخاب کرده بودم خیلی خوب بود ولی اسب همسرم به نظر یه کم سرکش بود. سر راهمون اون اسب ناگهان پرید و همسرم رو زمین انداخت.

همسرم خودشو جمع و جور کرد و به پشت اسب زد و گفت: ”این بار اولته” دوباره سوار اسب شد و به راه افتاد. بعد یه مدتی دوباره همون اتفاق افتاد این بار همسرم نگاهی با آرامش به اسب انداخت و گفت: ”این دومین بارت” بعد بازم راه افتادیم.

وقتی که اسب برای سومین بار همسرم رو انداخت خیلی با آرامش تفنگشو از کیف برداشت و با آرامش شلیک کرد و اونو کشت.

سر همسرم داد کشیدم و گفتم : ”چیکار کردی روانی؟ حیوان بیچاره رو کشتی!دیونه شدی؟”

همسرم با خونسردی یه نگاهی به من کرد و گفت: ”این بار اولت بود.



           
سه شنبه 6 ارديبهشت 1390برچسب:, :: 15:47
negar

صفحه قبل 1 صفحه بعد

درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید. امیدوارم از مطالب لذت ببرید. حتما نظر بدید .
آخرین مطالب
نويسندگان
موضوعات
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان satansim و آدرس satansim.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.